هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا

ساخت وبلاگ
زیباترینم سومین بهارت مبارک هومانِ جانم، از پارادوکس عجیبی سرشارم، هم روزها در پی افزایش وزن و قدت به شدت کند میگذره ،هم سرعت پیشرفتت در صحبت کردن و فهمیدن جهانی که درش زندگی میکنیم آنچنان پرشتابه که دلم برای هفته پیشت تنگ میشه، الانم با تماشای عکسای عید امسال و مقایسه شما با عید پارسالت حسابی دلتنگ هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choo-haa7 بازدید : 314 تاريخ : شنبه 12 فروردين 1396 ساعت: 10:43

مامان حونی من با اولین روزی که رفتی مهد ویروس سرماخوردگی رفت توی تنت و از روز دوم کاملا خودش رو نشون داد ،من که خیلی نگران حالت بودم و دیدم اوضاع داره جدی میشه به شما گفتم باید زنگ بزنم از دکتر وقت بگیرم،شما یهو زدی زیر گریه و تو گریه هات بم گفتی نهههه زنگ نزن،دکتر نمااااممم. و. در حالی که سرت رو فرو کرده بودی تو بالش ادامه داد: استراحت میکنم خودم خوب میشششمممم.من که هم خندم گرفته بود هم سعی میکردم خندم رو نبینی که بیشتر ازین ناراحت نشی از شما پرسیدم چرا میترسییی؟شما گفتی دکتر امپول میزنه،زیاد زیاد زیاااادمن خیلی تعجب کردم اخه قبلا همچین چیزی برات تعریف نکرده بودم وبجز. اومبتری که ازت تست خون گرفته بودیم ینی حدود. ۶ماه پیش خاطره دیگه ای از دکتر و امپول نباید داشته باشی،البته بعد فهمیدم بابا جون تو قصه های شبونه برات از قورباغه ای که مریض شد و. رفت دکتر و امپول زد و خوب شد برات گفته. سعی کردم با حفظ ارامش خودم ارومت کنم و توضیح بدم دکتر قراره فقط گوش شما رو معاینه کنه و توی دهان شما رو ببینه و اگه شما اروم باشی و دکتر اجازه بدی کاراش رو. انجام بده دکتر به شما یه جایزه خوب میدهشما پرسیدی هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choo-haa7 بازدید : 241 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 7:53

جیگر پسر من ،عشق و عسل منتقریبا بعد از گذشت دو سال و اندی من شبا میتونم راحت و بی دردسر بخوابم و از. خواب شبونم لذت ببرم ،خوابی که تقریبا از ماههای ۳یا۴ بارداریم ارزوش رو داشتم،از ماه نه که تقریبا میشه گفت اقلا نخپابیدم چون شما شبا یا سکسکت میگرفت یا من انقباض داشتم،بعد. از به دنیا اومدنتم که تا ۲ماهگی شب تا صبح پیاده روی داشتیم،تا ۶ماهگیم که شب تا صبح تقریبا هر یک ساعت یه بار بیدار بودی و شیر میخواستی،از. بعد از. یک سالگی دیگه اوضاعم خیلی خوب شده بود شب تا صبح فقط فقط ۴بار بیدارم میکردی البته این بجز اون دفعاتیه که با مشت و لگد مورد الطافت قرار میگرفتم، بعد از ۱۹ماهگی که از شیر خودم گرفتمت شب های طلایی داشت خودش رو. به من نشون میداد و شب تا صبح ته تهش یکی دوبار اونم برای خوردن اب بیدار میشدی، بعد از. ۲۵ ماهگی که از پوشکم گرفتمت اب خوردنای نصفه شبم از سرت افتاد،فقط مونده بود شروع خوابت که اغلب با نوازش پشتت و لالایی یا قصه خوندن میخوابیدی، و الان هم که دارم برات مینویسم حدود یک ماهی هست که بابا جون برای شما قصه های قشنگ میگه و باش میخوابی.امشب ساعت ۱۱که شد خودت گفتی تلویزیون رو  خاموش هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choo-haa7 بازدید : 297 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 7:53

عشق من، هومان قشنگ من، حرف زدنت تقریبا کامل شده، اتفاقات در طول روز رو شبا برام تعریف میکنی، از کارایی که کردی و چیزایی که دیدی و شنیدی رو برام تعریف میکنی. ولی هنوز چندتا از لغتا رو به طرز زیبایی شکسته میگی، مثلا همچنان به سمند سفید میگی ببند ببید، به آقای دکتر میگی آقای گرگر به نمیخوام میگی ممخوام به نگاه بکن میگی گنگاه بکن، به کمک میگی مومک به قرمز میگی بنقز به الماس میگی املاس به عدد سه میگی سک عاشق سوالی حرف زدنتم، سرت رو یه جور مبالغه امیزی تکون میدی، قبل ازینکه به وسایل ما و دیگران دست بزنی میپرسی اجازه اسسسست؟ به من میگی مامان گلگله(خوشگله) عزیز من این روزا به نظرم خیلی داره تند و تند میگذره، کاش میتونستم زمان رو نگه دارم، کاش این هم آغوشی های ما تموم نمیشد، این ابراز محبت کردن های پاک و خالصت، وقتی بغلم میکنی و با دستای کوچک مردونت من رو به سمت خودت فشار میدی، با کله شیرجه میری تو شکمم و همونجا پوست لطیف صورتت رو به پوست نه چندان جوان من میسایی، وقتی تو گوشم آروم میگی خیلی دوستت دارم. بهترین من ، بهترین باقی بمون❤❤❤ [موضوع : قاقا قونوچه حرف اومد بچه] (Wh هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choo-haa7 بازدید : 309 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 12:39

سلام، من فریبا مامان هومان هستم، عشق کوچولوی من 21 مرداد 93 به دنیا اومد و با خودش یک دنیا شادی و لحظات شیرین رو به ما هدیه داد. به پاس همه خوبیاش این وبلاگ رو به عنوان دفتر خاطراتش ایجاد کردم تا خاطرات شیرین پسرم رو توش ثبت کنم و گاهی باش از دلمشغولی های روزانم بگم و درنهایت این وبلاگ رو به پسر عزیزم تقدیم کنم تا وقتی بزرگ شد تصویر شفاف تری از کودکیش داشته باشه و بدونه چقدر دوسش داشتیم و چقدر برامون شخص مهمی بوده هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت هومان ، شیرین ترین فصل زندگی عاشقانه مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : choo-haa7 بازدید : 267 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 12:39